۱۳۸۷ خرداد ۷, سه‌شنبه

مصاحبه اختصاصی با تواب نیازی: چوب دو سرطلا



اشاره: تواب نیازی خبرنگار افغان روز ٢٤ جدی/دی ۱٣۸۵ (۱٤ دسامبر ٢٠٠٦) حین مصاحبه با "داکتر حنیف" سخنگوی پیکار جویان طالب، در شهر جلال آباد استان ننگرهار در شرق افغانستان بازداشت گردید. وی هفت ماه و شش روز زندان را بدون هیچ سند و مدرکی به صورت غیر قانونی و به اتهام همکاری با گروه طالبان، در بازداشتگاه های افغانستان سپری نمود.
با درنظر گرفتن به وخامت گرائیدن وضعیت آزادی بیان در افغانستان و نحوه بازداشت نیازی، مصاحبه زیر را با وی انجام داده ایم.
واشنگتن پریزم: لطفآ در مورد نحوه بازداشت و دلیل بازداشت تان، روشنی بیندازید؟
تواب نیازی: نخست می خواهم بگویم که من خبرنگار آزاد هستم، و با دفاتری چون رویترز همکاری می کردم. قرار بود همین مصاحبه ای را که من برای آن هفت ماه و شش روز پشت میله های زندان گذشتاندم، برای رویترز تهیه کنم. در مورد نحوه بازداشت و قرار مصاحبه ام با داکتر حنیف سخنگوی (وقت طالبان)، من با توجه با اصل بی طرفی در خبرنگاری و برقراری ارتباط با تمام طرف های درگیر، این را حق خود دانستم تا با سخنگوی طالبان در تماس شوم و معلومات غیرجانبدارانه و بیطرف را برای اذهان عامه انتقال دهم، تا مردم بدانند که واقعیت چه است.
من از وی درخواست مصاحبه کردم. با قبول این درخواست از جانب او، به تاریخ ٢٤ جدی/دی ۱٣۸۵ (۱٤ دسامبر ٢٠٠٦) ساعت دوازده چاشت وارد جلال آباد در شرق افغانستان شدم. در آنجا با تیلفون همراهم با داکتر حنیف در تماس شدم (البته بر اساس قرار قبلی که میان ما وجود داشت، او از من خواسته بود زمانی که به آنجا رسیدم با ایشان در تماس شوم و از آنجا برای من خواهد گفت که در کجا با من مصاحبه را انجام می دهد.) زمانی که به جلال آباد رسیدم، ساعت چهار عصر به وقت محلی بود. درست چند لحظه پس از ورودم، داکتر حنیف با من در تماس شد و پرسید که در کجا هستی؟ من برایش گفتم که در حال حاضر در شهر جلال آباد هستم. داکتر حنیف برایم گفت که در خودور بنشینم و به سمت استانداری حصارشاهی (منطقه ای در استان ننگرهار در شرق افغانستان) حرکت کنم. وی برایم نشانی را گفت که کجا باید پیاده شوم. او همچنین افزود بعد من با تو در تماس خواهم شد.
با رسیدن به محلی که داکتر حنیف نشانی آن را برایم گفته بود، من با وی در تماس شده و گفتم که در نقطه ای که شما برایم گفتید قرار دارم. او گفت تا چند لحظه دیگر کسی را می فرستم، تا تو را بیاورد. من در همان جا منتظر ماندم. پس از چند لحظه از یک شماره نا آشنا با من تماس گرفته، و از من پرسیده شد آیا شما تواب نیازی هستید؟ در جواب گفتم بلی، من تواب نیازی هستم. برایم گفته شد که نشانی لباس هایت را بگو. من هم به آنچه از جانب ایشان گفته شد، عمل کرده و به سؤالات شان پاسخ دادم. پس از حدود بیست دقیقه انتظار، فردی آمد و مرا با خود برد.
من و این مرد حدود بیست دقیقه پیاده روی کردیم. سرانجام در محلی رسیدیم که منازل مسکونی در آنجا به چشم نمی خورد، و تنها چیزی که به نظر می رسید زمین های کشاورزی بود. در آنجا به یک اطاق رسیدم که گمان می برم از کشاورزی که بالای زمین ها کار می کرد، بوده باشد. شخصی که مرا به آنجا رساند، در طول راه از من پرسید که آیا داکتر حنیف با تو تماس گرفت؟ من گفتم: بلی! ازمن پرسید؟ برایت چی گفت؟ گفتم در مورد شما گفت که منتظر بمانم تا مرا نزد وی ببرید. همچنان داکتر حنیف برایم گفت که شب را با شما بمانم. زیرا او در حال حاضر در لغمان (محلی در شرق افغانستان) است، و فردا با من خواهد دید.
. زمانی که وارد اطاق شدم، یک نفر دیگر هم نشسته بود. این شخص از جایش بلند شد و با من احوال پرسی کرد. او به من گفت که من داکتر حنیف هستم. من از وی پرسیدم چرا شما در تیلیفون با من چیزی دیگری گفتید. وی گفت که من نمی توانستم در تیلیفون چیزی بیش ازین بگویم.
ساعت هفت شب شد، و هوا هم به قدر کافی تاریک بود. من باید با داکتر حنیف مصاحبه
تصویری انجام می دادم، که نبود برق کار را برایم مشکل تر می کرد. داکتر حنیف برایم گفت که تو باید امشب تا فردا اینجا بمانی. برای اینکه راه بیرون رفت برای تو نیست. فردا مصاحبه با تو را انجام خواهم داد. من درخواست وی را پذیرفتم، و قرار شد که شب همانجا بمانم.
حدود ساعت ده شب (به وقت محلی) اطاقی که ما در آنجا بودیم، در محاصره نیروهای نظامی ویژه آمریکایی در آمد. من از جانب این نیرو ها بازداشت گردیدیم. درین جریان چون با من کمره (دوربین) فیلمبرداری، میکروفن و وسایل خبرنگاری وجود داشت، از من پرسیدند شما کی هستید؟ من برایشان گفتم خبرنگار هستم، و کارت اتحادیه آزاد خبرنگاران افغانستان را برایشان نشان دادم. همچنین افزودم که برای انجام مصاحبه با داکتر حنیف اینجا بودم. به من گفتند ما اشتباهی داریم، و با تو کاری نداریم. اما برای رفع آن باید با ما بیایی.
نخست به فرودگاه جلال آباد منتقل شدم، که مقر فرماندهی نظامیان آمریکایی در شرق افغانستان است. حدوداً تا ساعت چهار همان شب در آنجا ماندم. بعد چند تن از نظامیان آمریکایی بازجویی از من را در مورد خودم و خانواده ام آغاز کردند، و چند عکسی از من گرفتند. سپس مرا به مقامات امنیت ملی افغان در شهر جلال آباد تسلیم دادند.
درآنجا بازرس افغانی از من تحقیقات ابتدایی در مورد اینکه برای چه اینجا آمده بودی و ازین قبیل حرف ها را، روی کاغذ آغاز نمود. فردای همان روز، صبح زود بازرسان افغان مرا دوباره برای بازپرسی بیشتر بردند. آنها برایم گفتند که حقیقت را برای ما بازگو کن. همچنین گفتند که تو با استفاده از نام خبرنگار فعالیت می کنی، اما حقیقت را برایمان بیان کن. بگو که مربوط به گروه طالبان یا گلبدین حکمتیار هستی. ( گلبدین حمکتیار رهبر حزب اسلامی افغانستان می باشد، که در مخالفت با دولت کابل قرار دارد.)
من برای بازرس گفتم که شما این را بر روی چه اسنادی می گویید. برایم گفت ما را مجبور نساز تا تو را مورد شکنجه قرار دهیم. هرچند با هشدارهایی که برایم می دادند، از لحاظ روانی فشار بالایم بود، اما در جریان بازجویی فشار جسمی بر من نبود.
من در جواب همه سئوالات بازرسان افغان گفتم، که داکتر حنیف در قید شماست. شما می توانید در مورد اینکه من چه ارتباطی با این گروه دارم، از وی بپرسید. در کل سه روز بازجویی صرف در مورد اینکه من با کدام یک ازین دو گروه (طالبان یا حزب اسلامی) ارتباط دارم، جریان داشت. پس از این همه، در شب سوم مرا نزد یک بانوی بازرس آمریکایی منتقل کردند.
آن بانو در نخستین سئوال از من پرسید که چطور توانستی که با طالبان ارتباط برقرار کنی، و با آنها مصاحبه انجام دهی؟ من در جواب این بانو گفتم که من خبرنگار هستم، و این حق یک خبرنگار برای دسترسی برای معلومات از تمامی جناح های درگیر می باشد. این اصل پذیرفته شده در خبرنگاری می باشد، که برای اثبات بیطرفی در نظر گرفته شده است.
من از بازرس پرسیدم که شما چرا این سئوال را از خبرنگاران آمریکایی و انگلیسی نمی پرسید، که به افغانستان سفر می کنند و شب ها را با طالبان می گذرانند و فیلم می گیرند ؟ وی در حالی که بوسیله یک مترجم افغان با من صحبت می کرد، برایم گفت که تو با طالبان ارتباط داری و بهتر اینست تا در مورد آن به ما بگویی. من از او خواستار ارائه اسناد در مورد همکاری خود با گروه طالبان شدم.
در پایان این بازرس برایم گفت که در حال حاضر با تو مشکلی نداریم. اما اگر در جریان بازرسی، داکتر حنیف در مورد ارتباط شما با گروه طالبان سخن گفت، شما را دوباره برای انجام بازرسی های بیشتر خواهیم برد. وی افزود اینک مقامات افغان می دانند که تو چه زمانی از قید رها خواهی شد. این آخرین حرفی بود که از یک بازرس آمریکایی شنیدم.
بعد از آن ده روز تمام در شهر جلال آباد در قید نیروهای امنیتی افغان بودم. پس از آن به کابل منتقل شدم، و به مدت دوازده روز در زندان ریاست هفده امنیت ملی نگهداری می شدم. در این مدت حتی یک بازرس هم در مورد اینکه چرا اینجا آورده شده ام، از من چیزی نپرسد.
پس از دوازده روز مجبور شدم که سرو صدا بلند کنم و جیغ و فریاد زدم، که آیا کسی هست در مورد اینکه چرا مرا اینجا آورده اند، از من بپرسد؟ مرا ازآن اطاقی که در آنجا زندانی شده بودم به منزل پایین تر منتقل کردند، و از من پرسیدند که چرا اینهمه سر و صدا براه انداخته ای؟ من برایشان گفتم برای اینکه درین دوازده روز حتی یکبار هم کسی از من نپرسید، که چرا اینجا آورده شده ام. آیا اینجا قانون، عدالت و انصاف وجود دارد؟ با تمسخر گفتند که تو در دوازده روز این همه سرو صدا را بلند کرده ای؟ مردمانی اینجا زندانی هستند که چهار، پنج ماه است که افتاده اند و کسی سراغشان نمی رود.
همان روز از ساعت هشت صبح جریان بازجویی از من در ریاست هفده امنیت ملی آغاز شد، و تا چهار عصر ادامه یافت. درین جریان تا دم عصر، پنج بازرس از من بازجویی می کردند. در جریان بازجویی ها در کابل دیگر این مورد که با طالبان چه ارتباط دارم، پایان یافته بود. اما درینجا مرا تهدید می کردند، که چرا در صدد تضعیف پایه های دولت هستید؟ چرا همیشه گزارش های شما در مورد ضعف های دولت است؟ چرا همیشه جهات منفی اخبار را دنبال می کنید؟ شما خبرنگارها از آزادی بیان سوء استفاده می کنید. شما هستید که یک حمله انتحاری که در سطح یک محل می باشد را، به تمام جهان می رسانید. اگر شما این اخبار را منتشر نسازید، کی می داند که در آن محل چه می گذرد، وسئوالات دیگری ازین قبیل!
پس از آن، سه روز در مورد تماس خبرنگاران با افراد و گروه ها از من می پرسیدند. مثلا نام خبرنگارانی را می گرفتند، و می گفتند که این شخص با کی در تماس است؟ پس از سه روز، برای نخستین بار گفتند که دیگر پرونده تو به پایان رسیده است و یک ماه بعد رها خواهی شد. دلیل اینکه تو یک ماه دیگر در زندانی می مانی، صرفآ این است که پرونده تو با سخنگوی طالبان همزمان هست و تا هنوز بازجویی در مورد وی به پایان نرسیده است. به همین سبب شما باید یک ماه دیگر منتظر بمانید.
درین مدت با مراجعه اعضای خانواده ام به دادستانی، ایشان وعده داده بودند که من پس از دوروز رها خواهم شد. دو روز بعد، شب سال نو بود. در نخستین شب سال درحالی به زندان پلچرخی در شرق کابل منتقل شدم، که هنوز پرونده من به دادگاه محول نگردیده بود، تا زمان قید من مشخص شود.
برای خانواده و دوستانم که برای رهایی من در صدد پیدا کردن وکیل مدافع بودند، گفته شده بود که ضرورت نیست که شما برای این شخص وکیل بگیرید. زیرا با رفتن پرونده وی به دادگاه، خود قاضی وی را برائت خواهد داد. برای اینکه در پرونده مربوط به او، چیزی وجود ندارد.
درست شش روز پس از انتقال من به زندان پلچرخی، دادگاه امنیت ملی افغانستان به تاریخ ٦ حمل/فروردین سال ۱٣۸٦ (٢٦ مارس ٢٠٠۷) در غیاب من یک سال قید برایم صادر کرد. یک روز بعد من به دادگاه خواسته شدم، و با زور و تهدید نشان انگشت من در کاغذ سفید گرفته شد. آنها برای من گفتند که اگر بیش ازین داد و فریاد کنی، ممکن به حبس ابد یا اعدام محکوم گردی، که آنگاه برایت بسیار سخت تر ازین خواهد بود. بنابراین بهتر آنست تا خاموش باشی، چون این به نفع تو است. این در حالی بود که سبب صدور حکم برای من خوانده نشد، و به من نگفتند بر چه اساسی برایم مدت یکسال قید صادرشده است. همچنین برای من فرصت دفاع از خود داده نشد.
من در داخل دادگاه به دادو فریاد دست زدم، و به قاضی گفتم که دلیل اینکه برای من این قید صادر شده است را بگوید. چراکه می خواستم بدانم دلیل اینکه باید این زمان قید را بپذیرم چیست. برایم گفت که اگر بیش ازین استدلال کنید، حبس ابد برای تان صادر خواهد شد. وی افزود هیچ نیازی برای خواندن صورت دعوا و اتهام تو نیست، و باید یکسال قید را بپذیری.
مرا از دادگاه خارج کردند. به مدت بیست روز برایم معلوم نبود که در کاغذ سفیدی که در آن نشان انگشت مرا گرفتند، چه چیزی برایم صادر خواهد شد. پس از بیست روز برایم اطلاع رسید که فیصله به تاریخ ٦ حمل/فروردین سال ۱٣۸٦ (٢٦ مارس ٢٠٠۷) صورت گرفته است. بنابراین من در دادگاه تاریخ هفت حمل یعنی یکروز پس از صدور حکم، خواسته شده ام. درین مورد اتحادیه های دفاع از خبرنگاران نارضایتی خود را نشان دادند، و با دایر نمودن کنفرانسی این حکم را غیر قانونی دانستند.
پس از دوماه به دادگاه دوم استیناف خواسته شدم. درین دادگاه شش نفر قاضی و رییس دادگاه حضور داشتند. درین جریان از طرف اتحادیه خبرنگاران افغانستان برایم وکیل مدافع هم تعیین شده بود ، و او هم حضور داشت. به علاوه داکتر حنیف سخنگوی طالبان نیز، حاضر بود.
قاضی برایم گفت که حالا حق استدلال برای تو داده شده است، و می توانی از خود دفاع کنی. برای اینکه در دادگاه اول گفتی که با من بی انصافی صورت گرفته است. بعد صورت دعوا برایم وانده شد. درین صورت دعوا به اینکه چطور توانسته بودم در مدت یک سال با چندین رسانه چون تلویزیون های طلوع، لمر، شمشاد، آرته ( تلویزیون مشترک فرانسه و آلمان) کار کنم، اشاره شده بود. مورد کار با شبکه های خارجی هم، در آن وجود داشت. در عین حال عنوان گشته بود که این خود ثبوت جرم من است، که درین مدت نخواسته ام که راز ارتباط با طالبان فاش گردد. بنابرین (معلوم می شود) در مدت کوتاه می خواسته ام تا موقعیت کاری خود را تغییر دهم.
در بخش دوم این صورت دعوا آمده بود که، چطور این خبرنگار توانست نزد طالبان برود؟ در حالی که دیگر خبرنگاران را به قتل می رسانند، پس چرا وی را نکشتند و یا سر نبریدند؟ (بنابراین) زمانی که از جانب طالبان کشته نشد، این خود ثبوت ارتباط وی با آنهاست. در مورد سوم گفته شده بود که گزارش های نشر شده از جانب من، همیشه در صدد برجسته ساختن ضعف های دولت افغانستان می باشد.
من درین مورد که گزارش های من در تضعیف نظام در افغانستان است، از دادستان پرسیدم که آیا شما نسخه گزارش های من را با خود دارید؟ دادستان گفت نه، من نسخه گزارش های تو را در اختیار ندارم.
در عین حال داکتر حنیف در جریان دادگاه برای داستان گفت که صرفآ مرا به صفت خبرنگار می شناسد، و برای انجام مصاحبه نزد او رفته بودم. وی افزود که بیشتر ازین با من آشنایی ندارد.
پس از خواندن صورت دفع دعوا از جانب وکیل مدافع من، قاضی از دادستان پرسید که با این آقا چی باید کرد؟ با این مشکلی دارید؟ دادستان گفت خیر، من مشکلی ندارم. من با اظهارات وکیل مدافع وی موافق هستم. نشان انگشت من از جانب رییس دادگاه گرفته شد، و برایم ابلاغ گردید که تو برائت حاصل کردی. دادگاه به کار خود پایان داد، و فیصله برائت در مورد من صادر گردید.
پس از آن زمانی که پارچه ابلاغ دادگاه برای من سپرده شد، درآن تذکره رفته بود که یکسال دادگاه اول را تائید کرده است. من دوباره به رییس دادگاه مراجعه کردم و برایش گفتم که، رییس صاحب شما در برابر همه برایم گفتید که من هیچ جرمی ندارم. پس این یکسال قید برای چیست؟ در صورتی که من مجرم نیستم، دلیل این چیست؟ رییس دادگاه در جوابم گفت که من هیچ چاره دیگر ندارم، و باید این قید را برای تو صادر می کردم. (اتفاقا) بسیار درین مورد با تو عدالت را هم در نظر گرفته ام، و این به نفع تو است. اگر این قید را نپذیری ممکن است در دور بعدی برای تو چهار سال قید صادر شود، که برایت نهایت دردآور خواهد بود. من پرسیدم برای چی اینهمه؟ برایم گفت که دیگر راهی وجود ندارد، و نمی تواند کار دیگری بکند. او افزود که این همکاری وی با منست که انجام می دهد. در پایان من گفتم که به هیچ صورت حاضر نیستم این قید بدون دلیل را بپذیرم. رییس دادگاه گفت که به ریش سپیدش، می گوید که قید را بپذیرم ولی من قبول نمی کنم. برایش گفتم یعنی چی یکسال زندان را فقط بخاطر ریش سپید شما بپذیرم ؟
دادگاه سوم یکسال دادگاه اول و دوم را قبول کرد، و پرونده را قاطعیت بخشید. این درحالی بود که مدت هفت ماه و شش روز از زمان قید من می گذشت. آن هنگام با صدور حکم (آزادی زندانیان از سوی) رییس جمهور و در پیشواز از ٢ اسد/مرداد (۱٩ اوت) یعنی سالروز استرداد استقلال کشور، همزمان شد. لذا من همراه با زندانیان دیگر، یکجا از زندان پلچرخی رهایی یافتیم .
واشنگتن پریزم: آیا در جریان بازجویی مورد تهدید و فشار هایی هم قرار گرفتید؟
نیازی: در طول مدت زمانی که در بازداشت قرار داشتم، تهدید بیشمار شدم. اما مورد شکنجه قرار نگرفتم.

من برایشان گفتم که اگر چیزی بیش ازین می خواهید، آن اقرار بزور است. در قانون صراحت دارد که اقراری که توسط اکراه گرفته شود، قابل قبول نیست. بنابرین من چیزی بیش ازین نمی دانم .
اما در زندان پلچرخی کسانی را دیدم، که به زور و شکنجه هر جرمی را که برایشان گفته می شد پذیرفته بودند. در حالی که عاملین آن هم نبودند.
واشنگتن پریزم : فعالیت نهادهای دفاع از حقوق خبرنگاران و کوشندگان حقوق بشر در مورد شما، چگونه بود؟
نیازی: کمیته های دفاع از حقوق خبرنگاران داخلی و خارجی فعالیت های داشتند، که من ممنون شان هستم. ولی از جانب مقامات دولتی صدایی شنیده نشد.
واشنگتن پریزم: از وضعیت فعلی تان بگوید. در حال حاضر در چه موقعیتی قرار دارید؟
نیازی: در حال حاضر من از هر دو طرف دولت و پیکار جویان طالب، متضرر شده ام. چراکه از جانب دولت افغانستان زیر نظارت شدید قرار دارم. زمانی که از خانه بیرون می شوم تحت تعقیب قرار دارم، تیلیفون ها و ایمیل هایم تحت تعقیب هستند. من این را نقض صریح حقوق بشر از جانب دولتی می دانم، که در افغانستان خود را پاسبان این حقوق می داند.
در ضمن گروه طالبان در ارتباط با چندین رسانه و از جمله در تماسی که از طریق قاری یوسف احمدی سخنگوی خود با مجاهد کاکر مسئول بخش خبری شبکه تلویزیونی طلوع داشته، هشدار داده که سخنگوی ما بوسیله تواب نیازی گرفتار گردید. لذا ما او را عامل اصلی این گرفتاری می دانیم. تواب نیازی با فریبی که داکتر حنیف را داد، از اعتبار ما سوء استفاده کرد و وسلیه ی دست آمریکایی ها گردید.
در عین حال زمانی که در زندان پلچرخی بودم، از افراد بلندپایه پیکار جویان طالب هم در آنجا حضور داشتنند. آنها برای همه می گفتند که تواب نیازی جاسوس آمریکایی هاست. ازجمله کسانی از آنها که جهت تبادل با گروگانان کره ای آماده شده بودند نیز، مرا با این نام صدا می زدند.
همچنین دو روز پس از رهاییم از زندان، به شماره تیلیفون من تماسی گرفته شد. پس از احوال پرسی، سؤال کردم شما کی هستید؟ برایم گرفت که من یکی از کسانی هستم که از شورای رهبری امارت اسلامی گپ می زنم. از جانب شورای رهبری طالبان فیصله ای برای تو صادر شده، که من برایت می گویم. تو باید به جزای اعمالت برسی، و انشا الله خواهی رسید. برایم گفت که تو لکه بدنامی را بر پیکرطالبان بستی، که به زودترین فرصت نتیجه اش را خواهی دید.
قاری یوسف هم در تماس با تلویزیون طلوع و شخص مجاهد کاکر، عین همین حرف ها را گفته است.
واشنگتن پریزم: آیا درمورد تهدید های که دریافت کرده اید، با سازمان های حمایت از حقوق بشر و نهاد های دیگر مراجعه کرده اید؟
نیازی: مدت یک ماه است که به کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان مساله را اطلاع داده ام، و تمام اسناد و شواهدی که در مورد تهدید من وجود دارد را برایشان سپرده ام. اما برای مصونیت جان من، هیچ کار عملی صورت نگرفته است .
واشنگتن پریزم: وضعیت آزادی بیان در افغانستان را چگونه می بینید؟
نیازی: خودم یک نمونه از وضعیت آزادی بیان در افغانستان هستم .
واشنگتن پریزم: در آخر، آیا حرفی با خوانندگان واشنگتن پریزم دارید؟
نیازی: من از نهادها و سازمان هایی که در راستای حقوق بشر و آزادی بیان فعال هستند، تقاضا دارم تا وضعیت افغانستان را خارج از شعارهای قالبی دولت ببینند و در مورد وضعیت بحرانی آزادی بیان درین کشور توجه جدی نمایند.
این مطلب را روی سایت واشنگتن پریزم بخوانید

هیچ نظری موجود نیست: