چگونه طالبان حمله را از سرگرفتند
پس از فروپاشی رژیم طالبان، فرماندهی این گروه مستقر در جنوب غربی افغانستان، بيشترين بخش سال ٢٠٠۵ (١۳۸٤) را به آماده سازی مقدمات حمله مشغول بودند. گروه های "شورشی" تا دندان مسلح و گروه هائی متشكل از اعراب، ازبك ها و چچنی ها، از زمان سقوط قندهار در دسامبر ٢٠٠١ (آذر ١۳۸٠)، در پايگاه های محقری که واقع در وزيرستان شمالی و جنوبی مستقر هستند، برای کمک به آغاز حملات شورشیان طالبان، به ایشان پیوستند.طالبان حملات بهاری ٢٠٠٦ (١٣٨۵) خود را، آغاز شورش سراسری برای براندازی حکومت کابل عنوان کردند. اما شماری از باشندگان محل و مردمی که درین تحقیق از آنها پرسش صورت گرفته است، بدین باورند که آن حمله طالبان و حامیان خارجی آنان بيشتر تقويت شبكه های این گروه در جنوب غرب افغانستان، و نه ايجاد شورش عمومی عليه دولت به رهبری حامد کرزی رییس جمهور منتخب افغانستان، را مدنظر داشت. "اسلام الدین" یک تن از باشندگان ولایت جلال آباد در شرق افغانستان که استاد یکی از مدارس دینی درین شهر می باشد، چنین می گوید: "در آغاز هدف ملا محمد عمر (رهبر ارشد طالبان) تضعيف روحيه ارتش نيرومند و مجهز آمريكا، اعلام موجوديت در جنوب افغانستان و مناطق قبيله نشين همجوار در پاكستان، و به بياني ديگر تبديل دوباره طالبان به نيروی عظيم محلی بود." طالبان که در اواخر مه ٢٠٠٦ (اوائل خرداد ١٣٨۵) با ارسال نمایندگانشان به پايگاه های وزيرستان روابط نيروهای محلی خود را اساسا متحول ساختند، بیشتر روی فرماندهان خویش از جمله نيروی "ملا دادالله " فرمانده یک پا و حدودا چهل ساله این گروه حساب می کردند. فردی كه با محاسن انبوهش، رعب آورترين فرمانده نظامی طالبان به حساب می رفت و در١٣ ماه مه ٢٠٠۷ (٢٤ اردیبهشت ١۳۸٦) در جنوب افغانستان به دست نیرو های این کشور کشته شد.(١)
اما "شیما" خانم سی و پنج ساله کارمند دولت می گوید: "طالبان در طول سال ٢٠٠۵ (١۳۸٤) با عناصر گوناگون ضد دولت افغانستان و نیروهای خارجی مستقر درین کشور، ارتباط برقرار كردند. از مهمترین گروه هایی که به شورشیان طالبان پیوستند دو جناح مهم مجاهدين سابق "حزب اسلامی" به رهبری "گلبدین حكمتيار"، و حزب روحانی متعصب "مولوی يونس خالص" بودند. اقدام این گروه ها به تقویت نیروهای طالبان انجامید." با توجه به نفرت موجود اين دو حزب از دولت، كسب حمايت آنها درچهارچوب اتحاد ضد دولت منتخب افغانستان، موفقيتی عظيم برای سياست جديد طالبان حساب می شود. موفقيت ديگر طالبان، جلب حمايت فرماندهان پشتون در حوزه جنوب غرب افغانستان بود. همچنان شماری از کسانیکه در ولایت های نا آرام هلمند و قندهار زندگی می کنند بدین باورند که نقش طالبان آنسوی مرز و به ویژه در وزیرستان، برای تشدید حملات طالبان در افغانستان برجستگی بیشتری دارد. درست با آغاز سال ٢٠٠٦ (١١ دی ماه ١٣٨٤)، نسخه يك نامه ملاعمر در آنسوی مرز به حامیان این گروه در وزیرستان رسید. بنابر گفته شماری که به نسخه نامه دسترسی داشتند، درین نامه ملا عمر خطاب به طالبان پاکستان نوشت که سريعا درگيری هايشان را با نيروهای پاكستان متوقف كنند. او در ادامه گفت که اين مبارزات آشفته نبايد با جهاد واقعي اسلامی اشتباه گرفته شوند. زیرا جهاد در افغانستان جريان دارد. پس به جای آن درگيری ها، برای مبارزه با آمريكائی ها و متحدان كافرشان در افغانستان، به طالبان ملحق شوند. با توجه به نفوذ وسيع ملاعمر بر تمامی گروه های طرفدارطالبان، همگی آنها از اين اوامر اطاعت كردند. نتيجه آن شد كه بيست و هفت هزار جنگ جو در شمال و سيزده هزار در جنوب، به ارتش پاكستان اعلام آتش بس كردند. در عوض گروه های طالبان در شهرهای شوال و بيرمال واقع در كوهای "غلام خان" در شمال، و كوه های "شاكای" در جنوب گردهم آمدند.( ٢)
یک تن از باشندگان پاکستان در "آژانس خیبر" راننده است، و به گفته خودش گاه گاهی به وزیرستان شمالی و جنوبی رفت و آمد دارد. او در مورد نقش حامیان طالبان در این مناطق می گوید: "آقای جلال الدین حقانی هنگام عقب نشينی طالبان در برابر ارتش آمريكا و متحدانش در سال ٢٠٠١ (١۳۸٠)، در مأمن خود واقع در وزيرستان شمالی به تمامی مبارزين فراری پناه داد. بنابراين حقانی پس از ملاعمر، مهمترين فرد افغانستان به شمارمی رود. او در این کشور با تمامی گروه ها از ازبك و تاجيك گرفته تا پشتون ها، ارتباط برقرار كرد. وی بسياری از داوطلبان تازه را به نزد فرماندهان محلی در ولایت های هرات و لغمان و به حلقه های ضعيف شبكه طالبان فرستاده است. فرماندهانی كه اغلب عضو طالبان نيستند." "شیر محمد" خبرنگار در ولایت پکتیکا، به یکی از نشریات خصوصی درین شهر کار می کند. او می گوید نقش گروه حقانی در مناطق مرزی قندهار، هلمند، پكتيا و پكتيكا كه بايد در آنجا مبارزين را برای نبردی نفس گير استخدام می كردند، برازنده بود. همچنان گروه های زیر فرمان وی درین ولایات، تنها به حملات انتحاری و آن هم عليه نيروهای ائتلاف دست می زنند. به هر حال طالبان در اکتوبر ٢٠٠٦ (مهر ١٣٨۵) شماری از نواحی ولایت های قندهار، ارزگان، زابل وهلمند را تحت اشغال خود در آوردند، و آن را نشانه رجعت مردم به سوی گروه خود و حمایت دوباره مردمان محل خواندند.(٣) شماری از باشندگان افغان هم اینرا تأیید می کنند، که ضعف مدیریت دولت افغانستان باعث رجعت مردم به صفوف طالبان گردیده است. "جمال" باشنده شهر کابل در این مورد می گوید: "بازگشت طالبان نتيجه سياست های غلط دولت های غربی در قبال افغانستان می باشد. زیرا در کشوری که فقر و تنگدستی وجود دارد و امنيتی در کار نيست، بهترين زمينه برای رشد گروه های افراطی و تروريستی فراهم می شود. من در جايی خواندم که طالبان به هرکسی که به آنها بپيوندد، ماهانه مبلغ هنگفتی می پردازند. طبيعی است که به راحتی نيرو جذب می کنند. ولی نيروهای غربی جز کشتار و ويرانی و فساد اداری حکام کنونی افغانستان، چه کار کرده اند ؟"اما دولت افغانستان و نیروهای خارجی مستقر درین کشور این ادعا را به شدت رد کرده، و گفتند: "کنترل مناطق متذکره در دست نیروهای مردمی، و نه طالبان، می باشد. "(٤)در عین حال آنچه از حمایت روبه رشد طالبان در جنوب افغانستان تا حدودی کاسته است، راهبرد جدید این گروه در رویارویی با نیروهای ائتلاف و پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) می باشد که بیشترینه قربانیان آنرا مردمان محل تشکیل می دهند. "نور محمد آخند زاده" کشاورز چهل ساله از ولایت هلمند افغانستان، در این پیوند می گوید: "اكنون راهبرد جديدی مورد استفاده طالبان است. اينكه به محض شروع عمليات نيروی هوائی آمريكا، به مناطق امن عقب نشينی می كنند. اما هنگامی كه نيروهای ائتلاف با همياری نيروهای افغان وارد عمل می شوند، بمب های مخفی و حملات انتحاری طالبان كشته های بسياری برای ائتلاف به همراه می آورد. آنها نیز در مقابل، به بمباردمان مردمان محل می پردازند."با این حال طالبان در سال ٢٠٠۷ ( ١۳۸٦) حدود ۱۴۰ حمله انتحاری در سراسر افغانستان انجام دادند، و دست کم چهار ولسوالی را در جنوب این کشور به تصرف خود درآوردند. در همین سال به گفته مقامات افغان، موسی قلعه به بزرگترین مرکز انسجام فعالیت های طالبان و القاعده تبدیل شد. سازمان ملل متحد نیز اعلام کرد که میزان خشونت ها در افغانستان درسال یاد شده، پانزده تا بیست درصد افزایش یافت. به گفته مقامات این سازمان درین سال دهها تن از افرادغیرنظامی در حملات انتحاری و انفجار مین های کنار جاده ای در بخش های مختلف این کشور کشته شدند.( ۵) ولی پرسشی که تا هنوز ذهن هر باشنده افغان را به خود مصروف نگه داشته است، منابع حمایت از طالبان می باشد.
اما "شیما" خانم سی و پنج ساله کارمند دولت می گوید: "طالبان در طول سال ٢٠٠۵ (١۳۸٤) با عناصر گوناگون ضد دولت افغانستان و نیروهای خارجی مستقر درین کشور، ارتباط برقرار كردند. از مهمترین گروه هایی که به شورشیان طالبان پیوستند دو جناح مهم مجاهدين سابق "حزب اسلامی" به رهبری "گلبدین حكمتيار"، و حزب روحانی متعصب "مولوی يونس خالص" بودند. اقدام این گروه ها به تقویت نیروهای طالبان انجامید." با توجه به نفرت موجود اين دو حزب از دولت، كسب حمايت آنها درچهارچوب اتحاد ضد دولت منتخب افغانستان، موفقيتی عظيم برای سياست جديد طالبان حساب می شود. موفقيت ديگر طالبان، جلب حمايت فرماندهان پشتون در حوزه جنوب غرب افغانستان بود. همچنان شماری از کسانیکه در ولایت های نا آرام هلمند و قندهار زندگی می کنند بدین باورند که نقش طالبان آنسوی مرز و به ویژه در وزیرستان، برای تشدید حملات طالبان در افغانستان برجستگی بیشتری دارد. درست با آغاز سال ٢٠٠٦ (١١ دی ماه ١٣٨٤)، نسخه يك نامه ملاعمر در آنسوی مرز به حامیان این گروه در وزیرستان رسید. بنابر گفته شماری که به نسخه نامه دسترسی داشتند، درین نامه ملا عمر خطاب به طالبان پاکستان نوشت که سريعا درگيری هايشان را با نيروهای پاكستان متوقف كنند. او در ادامه گفت که اين مبارزات آشفته نبايد با جهاد واقعي اسلامی اشتباه گرفته شوند. زیرا جهاد در افغانستان جريان دارد. پس به جای آن درگيری ها، برای مبارزه با آمريكائی ها و متحدان كافرشان در افغانستان، به طالبان ملحق شوند. با توجه به نفوذ وسيع ملاعمر بر تمامی گروه های طرفدارطالبان، همگی آنها از اين اوامر اطاعت كردند. نتيجه آن شد كه بيست و هفت هزار جنگ جو در شمال و سيزده هزار در جنوب، به ارتش پاكستان اعلام آتش بس كردند. در عوض گروه های طالبان در شهرهای شوال و بيرمال واقع در كوهای "غلام خان" در شمال، و كوه های "شاكای" در جنوب گردهم آمدند.( ٢)
یک تن از باشندگان پاکستان در "آژانس خیبر" راننده است، و به گفته خودش گاه گاهی به وزیرستان شمالی و جنوبی رفت و آمد دارد. او در مورد نقش حامیان طالبان در این مناطق می گوید: "آقای جلال الدین حقانی هنگام عقب نشينی طالبان در برابر ارتش آمريكا و متحدانش در سال ٢٠٠١ (١۳۸٠)، در مأمن خود واقع در وزيرستان شمالی به تمامی مبارزين فراری پناه داد. بنابراين حقانی پس از ملاعمر، مهمترين فرد افغانستان به شمارمی رود. او در این کشور با تمامی گروه ها از ازبك و تاجيك گرفته تا پشتون ها، ارتباط برقرار كرد. وی بسياری از داوطلبان تازه را به نزد فرماندهان محلی در ولایت های هرات و لغمان و به حلقه های ضعيف شبكه طالبان فرستاده است. فرماندهانی كه اغلب عضو طالبان نيستند." "شیر محمد" خبرنگار در ولایت پکتیکا، به یکی از نشریات خصوصی درین شهر کار می کند. او می گوید نقش گروه حقانی در مناطق مرزی قندهار، هلمند، پكتيا و پكتيكا كه بايد در آنجا مبارزين را برای نبردی نفس گير استخدام می كردند، برازنده بود. همچنان گروه های زیر فرمان وی درین ولایات، تنها به حملات انتحاری و آن هم عليه نيروهای ائتلاف دست می زنند. به هر حال طالبان در اکتوبر ٢٠٠٦ (مهر ١٣٨۵) شماری از نواحی ولایت های قندهار، ارزگان، زابل وهلمند را تحت اشغال خود در آوردند، و آن را نشانه رجعت مردم به سوی گروه خود و حمایت دوباره مردمان محل خواندند.(٣) شماری از باشندگان افغان هم اینرا تأیید می کنند، که ضعف مدیریت دولت افغانستان باعث رجعت مردم به صفوف طالبان گردیده است. "جمال" باشنده شهر کابل در این مورد می گوید: "بازگشت طالبان نتيجه سياست های غلط دولت های غربی در قبال افغانستان می باشد. زیرا در کشوری که فقر و تنگدستی وجود دارد و امنيتی در کار نيست، بهترين زمينه برای رشد گروه های افراطی و تروريستی فراهم می شود. من در جايی خواندم که طالبان به هرکسی که به آنها بپيوندد، ماهانه مبلغ هنگفتی می پردازند. طبيعی است که به راحتی نيرو جذب می کنند. ولی نيروهای غربی جز کشتار و ويرانی و فساد اداری حکام کنونی افغانستان، چه کار کرده اند ؟"اما دولت افغانستان و نیروهای خارجی مستقر درین کشور این ادعا را به شدت رد کرده، و گفتند: "کنترل مناطق متذکره در دست نیروهای مردمی، و نه طالبان، می باشد. "(٤)در عین حال آنچه از حمایت روبه رشد طالبان در جنوب افغانستان تا حدودی کاسته است، راهبرد جدید این گروه در رویارویی با نیروهای ائتلاف و پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) می باشد که بیشترینه قربانیان آنرا مردمان محل تشکیل می دهند. "نور محمد آخند زاده" کشاورز چهل ساله از ولایت هلمند افغانستان، در این پیوند می گوید: "اكنون راهبرد جديدی مورد استفاده طالبان است. اينكه به محض شروع عمليات نيروی هوائی آمريكا، به مناطق امن عقب نشينی می كنند. اما هنگامی كه نيروهای ائتلاف با همياری نيروهای افغان وارد عمل می شوند، بمب های مخفی و حملات انتحاری طالبان كشته های بسياری برای ائتلاف به همراه می آورد. آنها نیز در مقابل، به بمباردمان مردمان محل می پردازند."با این حال طالبان در سال ٢٠٠۷ ( ١۳۸٦) حدود ۱۴۰ حمله انتحاری در سراسر افغانستان انجام دادند، و دست کم چهار ولسوالی را در جنوب این کشور به تصرف خود درآوردند. در همین سال به گفته مقامات افغان، موسی قلعه به بزرگترین مرکز انسجام فعالیت های طالبان و القاعده تبدیل شد. سازمان ملل متحد نیز اعلام کرد که میزان خشونت ها در افغانستان درسال یاد شده، پانزده تا بیست درصد افزایش یافت. به گفته مقامات این سازمان درین سال دهها تن از افرادغیرنظامی در حملات انتحاری و انفجار مین های کنار جاده ای در بخش های مختلف این کشور کشته شدند.( ۵) ولی پرسشی که تا هنوز ذهن هر باشنده افغان را به خود مصروف نگه داشته است، منابع حمایت از طالبان می باشد.
پانوشت ها
١- ملا دادالله فرمانده ارشد طالبان کشته شد/ بخش فارسی رادیو بی بی سی يکشنبه ١٣ ماه مه ٢٠٠۷ (٢٤ اردیبهشت ١۳۸٦)
٢- توافق مشرف با حاميان طالبان ٦ سپتامبر ٢٠٠٦ (١٦ شهریور ١٣۸۵) / بخش فارسی بی بی سی
۳- کنترل موسی قلعه به دست طالبان است/ بخش فارسی رادیو بی بی سی ٢ نوامبر ٢٠٠٦ (١٢ آبان ١٣۸۵)
٤- ناتو: اوضاع موسی قلعه را زيرنظر داريم سه شنبه ٢٨ نوامبر ٢٠٠٦ (٨ آذر ١٣۸۵)
۵- ۲۰۰۷: سال دود و باروت برای افغانستان/ بخش فارسی رادیو بی بی سی دسامبر ٢٠٠۷ (آذر ١٣۸٦)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر