۱۳۹۱ تیر ۲۷, سه‌شنبه

جایگاه افغانستان در محاسبات کاخ سفید

وقتی مقام های آمریکایی اعلام کردند که افغانستان وارد روند انتقال شد، بسیاری ها می پرسیدند انتقال یعنی چه؟ تعویض پرچم نیروهای بین المللی با پرچم افغانستان، یا چیزی فراتر از آن؟ بعداً روشن شد که جامعه جهانی روند انتقال را شامل بخش های نظامی سیاسی و اقتصادی میداند و روند انتقال تنها تعویض پرچم ها نیست. اخیرا وزارت خارجه آمریکا برای اجرایی ساختن بخش نخست روند سیاسی انتقال، گروهی از سیاستگران فعال در عرصه دولتداری در افغانستان و نمایندگان مجلس این کشور را به ایالات متحده آمریکا دعوت کرد تا با انتقال تجارب دولتداری تجربه روی پا ایستادن یک دولت را از دیدگاه سیاسی منتقل کند. البته این آغاز یک روند است که پس از این شدت بیشتری خواهد یافت.
من نیز از اعضای گروه دعوت شده به آمریکا بودم. فرصت خوبی برای گفت و گو، تبادل نظر و کسب تجارب با شخصیت های تاثیرگذار نظام حکومتی آمریکا که شامل حلقه‌ های تصمیم گیری های بزرگ این کشور بود.
سه موضوع عمده، محور اصلی صحبت ها را در دیدار های متفاوت تشکیل می‌داد:
فساد دوسر؛ دولت افغانستان و جامعه جهانی
شاید یکی از عوامل گسترش فساد در دستگاه دولت افغانستان، کمک های بی قید و شرط، عدم توجه به حساب‌گیری و دخل و خرج کشور‌های کمک کننده بود. آن ها هزینه های هنگفتی را بی هیچ محاسبه‌ ای در اختیار دولت افغانستان گذاشتند. مقام های ارشد دولت آمریکا به عنوان بزرگترین کمک کننده افغانستان اعتراف می‌کنند که از رقم دقیق کمک های داده شده به افغانستان اطلاع ندارند.
با این حساب برای مبارزه با فساد، جهان باید تصمیم به مبارزه ای جدی نه در شعار که در میدان عمل بگیرد و دولت افغانستان نیز که تا حالا به اقتصادی فاسد عادت کرده است باید ناچار و وادار به مبارزه با فساد شود.
در ملاقاتی که با جان مک کین، عضو برجسته کنگره آمریکا داشتیم، نظر آنها این بود که باید برنامه مبارزه با فساد را شورای ملی افغانستان به عنوان نهاد مردمی و پاسخگو رهبری کند.
ولی نماینده های حاضر در مجلس این نظریه را غیرعملی خواندند، ازمقام های آمریکایی خواستیم که در نشست توکیو که کمک شانزده میلیارد دلاری برای افغانستان وعده خواهد شد را مشروط به یک سری از پیش شرط های عملی برای مبارزه با فساد کنند.
از آمریکا خواسته شد که پس از اعلام این تعهد، جهان از دولت افغانستان خواستار به دادگاه کشیدن مهره های ریز و درشتی شود که در هر سه رکن نظام افغانستان جولان میدهند و نهادهای دولت افغانستان و نهادهای بین المللی نیز اسناد کافی برای به دادگاه کشیدن آنها در اختیار دارند. اگر کمک ها مشروط به مبارزه با فساد شود، فشار افکار عامه و شهروندان افغانستان دولت را وادار خواهد داشت تا در مبارزه با فساد دست به کار شود.
ظاهرا در کنفرانس توکیو تاکید بر پاسخگویی دو جانبه شده است، و وزیران خارجه کشور های کمک کننده هر دوسال باید گردهم آیند، شفافیت روند کمک و مصرف را بررسی کنند و در نتیجه تجدید تعهد کنند.
ولی اینرا هم باید افزود که به نظر میرسد دولت اوباما، چشم به آینده پس از کرزی دوخته و این دو سال باقیمانده از حاکمیت آقای کرزی را به عنوان سالهای سوخته و از دست رفته شمرده است. بنابر همین دلیل، تعهد مالی که قرار بود برای ده سال در اختیار دولت افغانستان قرار گیرد تنها برای چهار سال در نظر گرفته شده است، تا با روی کار آمدن دولت جدید، رویکرد مالی جهان نیز تازه و از نو شود. در ضمن آمریکا خواستار ساقط کردن دولت کرزی هم نیست و ظاهرا ازهیچ جریانی هم که بخواهد این نظام را ساقط کند، حتی با شیوه‌های دموکراتیک و مدنی، حمایت نخواهد کرد.
بحث مذاکره با طالبان
مذاکره با طالبان محور دوم صحبت ها بود. هنوز نگاه بخش بزرگی از سیاستمداران آمریکایی نسبت به مسئله صلح در افغانستان این است که با مذاکره و کنار آمدن با طالبان می‌شود مشکل افغانستان را حل کرد اما عده دیگری هم مخالف این نظریه اند.
به نظر می‌رسد دولت افغانستان، طالبان را بسیار خطرناکتر از آنچه هست، جلوه داده است.
بسته پیشنهادی که از آدرس مردم افغانستان مطرح شد این بود که، نه تنها طالبان هیولای شکست ناپذیر نیستند که خود سربازان دو سری هستند که زمینه امتیاز گیری دولت افغانستان در چانه زنی با همکاران بین المللی را فراهم کرده است و هم حافظ منافع پاکستان در افغانستان شده اند.
آنچه روشن است اینکه با مذاکره و برگرداندن طالبان و حکمتیار به افغانستان هیچ چیزی حاصل نخواهد شد تا پاکستان در بحث افغانستان سر جایش نشانده نشود.
یکی از مقام های ارشد پنتاگون که در این دیدار شرکت داشت، به ما گفت که ما باید بپذیریم که طالبان در برخی از نقاط جنوب افغانستان حمایت مردمی دارند. به این معنی که تمام کاسه کوزه ها را پای پاکستان نمی‌توان شکست.
ولی به باور من، مشکل اساسی در گذشته دیروز، و امروز افغانستان نه گروه های خورد و بزرگ که در دشمنی با افغانستان قرار دارند می‌باشد که بزرگترین و اصلی ترین مشکل افغانستان کشور همسایه ایست که ۱۴۰۰ کیلومتر مرز مشترک با افغانستان دارد. پاکستان دو نگرانی عمده از یک افغانستان آزاد، و قدرتمند دارد؛ ابتدا بحث دیورند که حالا به زخم ناسور در روابط دو کشور مبدل گشته است. پاکستان گمان میکند که افغانستان ادعای ارضی بر پاکستان را مطرح خواهد کرد و خواستار استرداد هزاران کیلومتر از خاک خود خواهد شد که سالهاست آنرا در پی یک معامله سیاسی از آن خود کرده است.
دوم بحث درگیری با هند است؛ رابطه هند و پاکستان به خرمنی میماند که هر لحظه میتواند یک جرقه کوچک آنرا به شعله ای بزرگ مبدل کند. پاکستان نگران است که افغانستان با در نظرداشتن رابطه حسنه تاریخی که با هند دارد از پشت به آن کشور خنجر بزند؛ بنابرین پاکستان هیچگاهی به داشتن یک افغانستان مقتدر در کنار خود راضی نخواهد شد، و افغانستان ضعیف عقب افتاده و حاکمان پاکستانیزه میتوانند به باور پاکستانی ها از یک چنین واقعه ی جلوگیری کند.
راه حلی که برای بحران فعلی پیشنهاد میکنیم این است که بجای بزرگتر کردن طالبان و دشمن پردازی های غیر واقعی و بجای تلاش برای نشستن بر سر میز مذاکره با سربازان منافع پاکستان در افغانستان چرا نباید با خود پاکستانی ها وارد مذاکرات مستقیم شد.
پیشنهاد میکنیم که آمریکا برای میانجیگری میان دو کشور به کمک سازمان ملل، زمینه ‌گفتگو های رو در رو میان دولت افغانستان و پاکستان را زمینه سازی کند، که در آن حکومت غیر نظامی، ارتش و سازمان استخبارات نظامی پاکستان حضور داشته باشند؛ در مقابل نیز دولت افغانستان به عنوان یک دولت وارد مذاکرات شود تا پاکستان نگرانی هایش را روی میز بگذارد تا پس از آن وارد جاده ی اصلی که به ختم بحران در افغانستان می انجامد برسیم.
افغانستان پس از ۲۰۱۴
دولت افغانستان و جامعه جهانی در ده سال گذشته در ساختار نیروهای مسلح افغانستان از پلیس و ارتش تا امنیت ملی به یک موفقیت تاکتیکی و شکننده دست یافته اند، موفقیتی که چالش های پیش رو هر لحظه آنرا تهدید میکند. موافقت آمریکا با ساختار قومی برای ارتش افغانستان آنهم از نگاه پاکستان که چه درصدی از کدام قوم باید در نیروهای مسلح افغانستان باشد، در واقع ما را با یک وضعیت شکننده و آرامش قبل از توفان روبرو کرده است. در دیداری که در این سفر با معاون وزرات دفاع آمریکا داشتم ایشان به صراحت تایید کرد که نگاه قومی به ساختار ارتش افغانستان را در تفاهم با فرماندهان ائتلاف شمال و پاکستان برای افغانستان در نظر گرفته اند. به علاوه اینکه در ساختار ارتش افغانستان برای احزاب نیر چنین امتیازی در نظر گرفته شده است.
این اظهارات نگرانی جدی برای افغانستان را ایجاد میکند؛ ابتدا اینکه چرا باید نیروهای مسلح کشوری به فرمایش کشور همسایه آن هم همسایه ای که درگیر با مسایل افغانستان است ترتیب شود، دوم اینکه چرا باید تجربه ناکام گذشته تکرارشود. تجربه شکست حاکمیت دکتر نجیب الله نشان میدهد که در نبود نیروهای خارجی چقدر وضع شکننده است. آنچه باعث سرنگونی حکومت کابل در زمان دکتر نجیب شد نه اقتدار گروه های مجاهدین و مؤتلفین شان که شاریده گی(از هم پاشیدگی) و چند دستگی نیروهای مسلح بود. وقتی برخی از فرماندهان و ژنرال های ارتش برای سقوط نظام به نفع شمال درشمال کابل گرد آمدند و برخی از همین مقامات ارشد در چهار آسیا برای سقوط نظام به نفع جنوب؛ آنجا بود که پایه های نظام سستی کرد و فرو ریخت.
ساختار فعلی ارتش افغانستان به مراتب اوضاع را پیچیده تر از آن زمان نشان میدهد. تشدید روحیه قومی در ارتش و تعبیر اصل مشارکت ملی و ملت شدن به حضور یک تاجیک، یک پشتون، یک هزاره و یک ازبیک در هر ساختاری و ملی نامیدن آن کاریست به شدت ناثواب که خرمن آماده شده برای آتش را به نظر میرساند.
باید با حفظ ارتش فعلی که یک موفقیت راهکاریست در حضور جامعه جهانی و پیش از خروج نظامیان بین المللی، کار روی طرح جدید خدمت زیر پرچم افغانستان روی دست گرفته شود، که در آن نه اصل مشارکت قوم٬ زبان و حزب باشد که ارتش داوطلبانه از فرزندان افغانستان تشکیل شده باشد تا در برابر مشکلات یکپارچه توان ایستادن را داشته باشد.
این مطلب را در وبسایت بی بی سی فارسی بخوانید

۳ نظر:

ناشناس گفت...

با سلام.
لطف میکنید اگر کمی بحث را در مورد این که چه درصدی از کدام قوم باید در نیروهای مسلح افغانستان باشد، باز تر کنید و این که چون پاکستان بیشتر از همه خواهان این موضوع است ؛ میخواستم بدانم چه سودی برای پاکستان به همراه دارد این موضوع!؟!
با تشکر از شما آقای سیاوش.

ناشناس گفت...

شما آیا به جای اینکه همیشه در همه جا اظهار نظر کنید آیا تا به حال یک قدم مقید برای جوان ها برداشته اید یا همیشه فقط شعار میدهید؟

مژگان (طرزی) گفت...

درود بکتاش عزیز بله همه فراموش کردن چی به ما میگذره هر ثانیه جوانی ما با حسرت روزهای خوش و شاد میگذرانیم به امید یاری وتوجه دوستان وهمنوعانی که همیشه داد از افغان بودن میزنن ولی موقع عمل ..... هر کی به فکر خودش است حاجی به فکر ریشه و حقوق بشر واوباما به فکر؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟واقعا آدم اشک به چشمهاش حلقه میزنه وقتی این مسائل را میشنوه ولی تنهایی کاری از دستش بر نمی اید...همه فقط حرف میزنند ولی وقتی موقع عمل میشه میبینی هیچکس همراهت نیست...وقتی ما تا می خواهیم حرف بزنیم از ۴ طرف سرکوب وحرف نا تمام به دهان خشک می شه میگن شما خارج از کشور حق ندارین نظر بتین اما هیچ وقت مارا درک نکردن که چرا ما اواره و دور از میهن عزیز شدیم.همّت،اِراده و پشتکار چیزیست که این نسل به فراموشی سپرده و تنها چشم امید ما به سوی تو است بکتاش عزیز صدای همه جوانان و هموطنان هستی ....موفق باشی گلم.